جدول جو
جدول جو

معنی گل و گویی - جستجوی لغت در جدول جو

گل و گویی
آماده کردن گل، مخلوط گل، آب، کاه و پهن چهارپایان برای اندودن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ لُ)
موی سر و زلف. مجموعۀ مو. انبوه موی سر.
- گل و گیس یکدیگر را کندن یا گل و گیس کسی را کندن، گل و گیس ضعیفه را کند
لغت نامه دهخدا
(گَ لُ)
سر و گوش.
- دست به گل و گوش کسی کشیدن، نوازش دادن یا ملاعبه
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل و گوش
تصویر گل و گوش
گوش و حوالی آن
فرهنگ لغت هوشیار
آلو ترش، اگو
فرهنگ گویش مازندرانی
دشنام، دشنام دادن به مردگان و اموات که توهینی سخت محسوب
فرهنگ گویش مازندرانی